قلبی دارم از جنس سنگ که چند صباحی است به نفس افتاده ، مثل جوجه ای که در سرمای زمستان متولد شده و مادر را در اغوش نگرفته ، صدایی دارم ، سنگین تر از ترافیک های این شهر ، انقدر سنگین که گاهی بر گلویم اضافی میکند،حتی چشمانی دارم ، پر از حرف که اگر گوش خود را به چشمانم دهید کر میشوید، در میان این بازار شلوغ دلی دارم پر از درد که گاهی سنگینی میکند بر وجود خسته ام .
حرف های ناگفته ای دارم ، گوش خود را به چشم من دهید .
* اگر تو یه شرایطی باشید که نه میتونید ادمهای دورتونو عوض کنید و نه محیطی که توش هستیدو ، چه کاری میکنید تا حس بهتری داشته باشین ؟
درباره این سایت