تو این مدتی که نبودم ، بیشتر از هر موقع ای احساس تنهایی میکردم ، حس تعلق نداشتن به جمعی از جمله بدترین حسهایی که میتونه وجود داشته باشه ، انقدر بهم فشار اومده بود که یه جاهایی میخواستم بدون اهمیت دادن به محیط اطرافم بزنم زیر گریه و فقط به حال و روزم گریه کنم ، منی که بیشتر اوقات سعی میکردم خودمو زیاد با ادما قاطی نکنم و باهاشون صمیمی نشم ، بیشتر از هر چیزی تو دنیا دلم برای دوستای قدیمیم تنگ شده بود برام حس جدیدی بود ، که واقعا من همونم که ؟

و اینکه طی یک سری تصمیمات ناگهانی قرار بر این شد که برم فردا ببینمشون ، البته که هنوز بهشون نگفتم و‌نمیخوامم بگم، غافلگیر شن بهتره نه ؟ :) 

اگر دلتون برای ادمی ، حسی ، محیطی و حتی خاطره ای تنگ شده هر چه سریعتر خودتونو به اونجا برسونید ، چون عمر کوتاه تر از ایناس که بخوایم منتظر هم باشیم . 

به قول یکی از دوستانِ دوستام ،

من به تو می عشقم ، تو به من می عشقی ، ما به هم می عشقیم .:)

پس خواهش میکنم به جای حال بد ،

حال همو خوب کنیم ، به هم عشق بدیم . 

  


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شورای دانش آموزی مدرسه ارشاد تلاش برای ظهور حضرت حجت ابن الحسن (عج) همه چیز از همه جا طراحی سایت حایری وب بياتووبلاگ4