هفت آسمان دریا



قلبی دارم از جنس سنگ که چند صباحی است به نفس افتاده ، مثل جوجه ای که در سرمای زمستان متولد شده و مادر را در اغوش نگرفته ، صدایی دارم ، سنگین تر از ترافیک های این شهر ، انقدر سنگین که گاهی بر گلویم اضافی میکند،حتی چشمانی دارم ، پر از حرف که اگر گوش خود را به چشمانم دهید کر میشوید، در میان این بازار شلوغ دلی دارم پر از درد که گاهی سنگینی میکند بر وجود خسته ام .

حرف های ناگفته ای دارم ، گوش خود را به چشم من دهید .

 

* اگر تو یه شرایطی باشید که نه میتونید ادمهای دورتونو عوض کنید و نه محیطی که توش هستیدو ، چه کاری میکنید تا حس بهتری داشته باشین ؟

 


#دیوار_نوشت_من

 

دیدمش 

گفتم : منم

نشناخت او 

| نیما - خون سرد |

 

 

- قلبم سه روزه که درد میکنه ، دیروز انقدر درد گرفته بود که وسط کار بلند شدم اومدم بیرون فقط سه چهار تا قرص به زور گیر ارودم و خوردم ، کاش که این قلب اروم بگیره ، کاش بفهمه ، کاش .


واقعا سرما خوردگی خر نیست ؟ من نمیدونم چرا پاییز با سرما خوردگی داره ازم پذیرایی میکنه :دی

از جمله حس های خوبم اینه که این هفته تموم شد و از یه طرفم انقدر خسته ام که حال ندارم به کلاس فردا صبح برسم ، بعد از اون طرفم دوستم اصرار داره بعد کلاست بلند شو بریم بیرون ، تازه تهدید هم میکنه میگه تا قبل ۱۲ «.» باش :/ 

به کدامین گناه ؟

چه کنم ؟ چطوری بهش بگم که نمیتونم بیام ؟ 


تو این مدتی که نبودم ، بیشتر از هر موقع ای احساس تنهایی میکردم ، حس تعلق نداشتن به جمعی از جمله بدترین حسهایی که میتونه وجود داشته باشه ، انقدر بهم فشار اومده بود که یه جاهایی میخواستم بدون اهمیت دادن به محیط اطرافم بزنم زیر گریه و فقط به حال و روزم گریه کنم ، منی که بیشتر اوقات سعی میکردم خودمو زیاد با ادما قاطی نکنم و باهاشون صمیمی نشم ، بیشتر از هر چیزی تو دنیا دلم برای دوستای قدیمیم تنگ شده بود برام حس جدیدی بود ، که واقعا من همونم که ؟

و اینکه طی یک سری تصمیمات ناگهانی قرار بر این شد که برم فردا ببینمشون ، البته که هنوز بهشون نگفتم و‌نمیخوامم بگم، غافلگیر شن بهتره نه ؟ :) 

اگر دلتون برای ادمی ، حسی ، محیطی و حتی خاطره ای تنگ شده هر چه سریعتر خودتونو به اونجا برسونید ، چون عمر کوتاه تر از ایناس که بخوایم منتظر هم باشیم . 

به قول یکی از دوستانِ دوستام ،

من به تو می عشقم ، تو به من می عشقی ، ما به هم می عشقیم .:)

پس خواهش میکنم به جای حال بد ،

حال همو خوب کنیم ، به هم عشق بدیم . 

  


اینکه ۲۹ شهریور داره تموم‌ میشه و فردا و پس فردا هم متقابلا تموم میشه و بعدش پاییز میاد ، هم ناراحتم میکنه هم خوشحال . ناراحت بابت اینکه انگار نیم ساعت پیش سال تحویل شد و خوشحال از اینکه  پاییز داره میاد . اما قسمت اول بیشتر داره بهم دهن کجی میکنه ؟ازینکه ادم خوبی بودی؟ کارایی که میخواستیو کردی؟قولهاتو عملی کردی ؟ جوابشونو دقیق نمیدونم ، خیلی برنامه ها داشتم خیلی کارارو قرار بود انجام بدم که ندادم ، اما خب هنوزم دیر نشده نه ؟ 

اما وقتی به این فکر میکنم که ۶ ماه زود تر از اونچه که قرار بود گذشت بهم این حس و میده که زندگی رو دور تند میچرخه و براش اهمیت نداره من کی ام . 

شما تو این شیش ماه به هدف هایی که داشتین رسیدین ؟ 

 

| تنبل کیست ؟

منی که هنوز نظرات پست قبل رو تایید نکردم |


#دیوار_نوشتهای_من

#لیلی_مجنون نظامی

 

«آیا تو کجا و ما کجاییم

تو زان که‌ای و ما تراییم

ماییم و نوای بی‌ نوایی

بسم‌الله اگر حریف مایی

افلاس خران جان فروشیم

خز پاره کن و پلاس پوشیم

از بندگی زمانه آزاد

غم شاد به ما و ما به غم شاد »

 

انقدر که این شعر و دوست دارم ، که تا سال ها هم دو بیت اولشو از یاد نمیبرم . 


یکی از دوستام تو اوج مشکلی که داشتم به دادم رسید و نجاتم داد ، فکر کنم انقدر مدیونشم که حالا حالاها حسابم باهاش صاف نشه ، هر چی از این دوست شانس اوردم از دوست دیگه ام که بلاخره واقعا به لطف خدا ازش راحت شدم شانس نیاوردم. 

دیدین بعضیا ‌وقتی دهن باز میکنن کلا یه حرف درست ازشون نمیشنوید ؟ یعنی اون موقع که داره نهایت چرت گویی رو به اوج میرسونه و تو نمیدونی باید بهش چی بگی ؟ حالا شما فکر کنید یه همچین ادمی که کلا همش بی منطق حرف میزنه باهاتون دعوا کنه ، چه عکس العملی نشون میدین ؟ 

من به شخصه با ادم هایی که گیاه خوار هستن و زندگی سالم و به قولی فیتنسی دارن مشکل ندارم ، مشکل من از اونجا شروع میشه که به زور میخوان بقیه رو هم بیارن تو راه خودشون !! که البته برعکسشو هم صدق میکنه! 

شما چه واکنشی نشون میدین به ادمهایی که اینطوری میخوان شمارو راضی کنن به انجام کاری ؟  


راستی ادما های سکت و ترجیح میدین یا ادمهای پرحرف یا هر دو ؟ 


بنظرتون چرا ما ادما همیشه منتظر یه شرایط مناسبیم تا یه کاری رو شروع کنیم ؟ مثلا همش میگیم از شنبه ؟
بنظرتون چطور میشه تو یه مسیری با انگیزه موند و راهو ادامه داد ؟ 
تا حالا کاری رو که خیلی براتون مهم بوده رو با موفقیت انجامش دادید ؟
بنظرتون داشتن اراده ی قوی به چیه ؟ 
بنظرتون بیشتر ادما برای رسیدن به رویاهاشون تلاش میکنن یا فقط رویا میبافن ؟  
این پیج های انگیزشی اینستاگرام رو دیدید ؟ بنظرتون فایده دارن ؟ یعنی خوندن جملات انگیزشی میتونه کمکی به ادم بکنه ؟

 

منتظر بودم تا بلاخره برسه‌ دستم ، یک هفته صبر کردم و امروز بلاخره رسید ، خیلی زیاد دوستش دارم و خیلی زیاد بهم آرامش میده ♥️

شما با چی آروم میشین ؟

چی بهتون آرامش میده ؟ 

راستی قشنگترین نوشته ای که درباره معبود خوندین چی بوده ؟ بنویسیدش .


بابام چند وقته میگه بلند شو برو سر کار دیگه نمیتونم علافیتو تحمل کنم :دی

یادمه وقتی برای اولین کارم‌ مصاحبه دادم ، به طرز عجیبی منتظر نبودم که قبول شم‌، برای همین اصلا یادم رفته بود که مصاحبه دادم ، تا اونجا که یه دفع ساعت ۸ صبح زنگ زدن به گوشیم ، و از اونجایی که من خیلی ادم بی تربیتی میشم وقتی یکی از خواب بیدارم کنه ، گوشی برداشتم یه صلوات به روح خاندان اون طرف فرستادم و قطع کردم ، بماند که بدبختا زنگ زدن سریع گفتن خانوم شما برای کار قبول شدید و یهو قطع کردن :دی [ باز خدا پدر مادرشونو بیامرزه نگفتن بخاطر فساد اخلاقی نیومده اخراجی :دی ]

اما اصلا کاری هست که بخوام برم دنبالش یا برم التماس کنم که همونجای قدیمیم منو با تمام فساد اخلاقیم قبول کنن ؟:دی

تازه بابام چند وقته این اهنگ و میذاره ، هی با اون تیکه مردم ازارش همخونی میکنه و میگه این اهنگ خود تویی ، بعدم زل میزنه تو چشام :)

 

 

 


اینکه داره میره تو چهار سال که از عرفان خبری نیست ، داره بیش از حد ازارم میده ، عرفان کیه ؟ 

عرفان همونیه که اسمش پایین همه ی قالب های بیانه .

همونی‌ که تمام این قالب های خفن و طراحی کرده و هنوز که هنوزه اسمش برامون‌ مونده . عرفانی که هنوز اسمش تو قلب خیلی از ماهایی که از چهار پنج سال پیش مینوشتیم و باهاش هم کلام بودیم مونده ، عرفانی که کاش خبر میداد ، کاش خبر میداد . یکی اومدو گفت ، تو این دوره ی نبود‌ اینترنت خیلی از قدیمیا برگشتن .

یهو به خودم اومدم و گفتم : پس چرا عرفان نیومد ؟ 

نیومد که بگه بعد ۳،۴ سال من بلاخره برگشتم .

عرفان عرفان عرفان

هیچ خبری نداریم ازت ، حتی نمیدونیم چه اتفاقی برات افتاده . 

فقط میدونم که همیشه تو ذهن من یکی حداقل میمونی پسر .

کاش بودی .


فردا امتحان دارم ، اما انقدر از صبح حالم بده که همینطوری افتادم یه گوشه ، تو این وضعیت خبر دادن اینترنت داره کم کم وصل میشه ، با خودم گفتم یعنی این حجم از بلاگر های جدیدی که از نبود اینستا و تلگرام اومدن بیان یهو میرن ؟ 

یعنی باز ما بلاگر های قدیمی میمونیمو و حوضمون؟ :)

 


ما که دست و دلمون به نوشتن نمیره

اما به رسم هر چهارشنبه بیاید و بگید که چه جمله ای باعث شده زندگیتون از این رو به اون رو شه ، یعنی همیشه اون جمله تو ذهنتون تکرار و تکرار شده ؟ 

اگر بخوام خودم بگم یادمه وقتی بچه بودم و گریه میکردم مامانم همیشه بهم میگفت یادت باشه دنیا بدون تو و با تو ادامه داره ، پس سعی کن به جای گریه و ضعف نشون دادن از خودت، قوی باشی .

و یه جمله دیگه هم که خیلی بهش فکر میکنم وقتی اعصابم از زمین و زمان خورد میشه اینه که : اونقدر که تو‌ دنیا رو جدی میگیری ، دنیا تورو جدی نمیگیره ، پس اروم باش و زندگی رو راحت بگیر .[ با اینکه خیلی دردناکه ، اما روزی در جهان میرسه که هیچکس تورو به یاد نمیاره و نمیدونه تویی تو این دنیا وجود داشتی ]

 

شما چطور ؟ 


به نام او‌. 

نمیدونم کی شد که آذر شد و چی شد که تولدم از راه رسید .

تو این یک سالی که گذشت ، هم اتفاق خوب افتاد و هم اتفاق بد ، اما مهم اینه که راضی ام به رضای اونی که خواست این بشه ، اصلا مگه مهم همین نیست ؟ پس شکر

راستش از جمله کار هایی که وقتی تولدمه تو فضای وبلاگ نویسی میکنم ، اینه که میخوام از هر کسی که من و میشناسه چه از دور و چه نزدیک ، نارین رو تعریف کنه ، بگه که نارینِ نویسنده ی این وبلاگ ، چه مدل آدمیه ؟! 

پس لطف کنید و نارین رو تعریف کنید

و نارنک رو تو روز تولدش خوشحالش کنید . 

راستی ، تولدم مبارک ! 

[ سیزده آذر ماه سال هزار و سیصد و نود و هشت  ۰۰:۰۰ ] 


لطفا به بند اول سبابه ات بگو

یک ذره صبر و حوصله اش بیشتر شود 

از بخل زنگ خانه من سکته میکند

دستت اگر کمی متمایل به در شود

در میزنی که وارد تنهاییم شوی

اما بعید نیست زمانی که میروی

در از خودش جلای وطن گفته مثل من

در جستجوی در زدنت در به در شود

این بچه لاک پشت نگون بخت سالهاست

از تخم در می آید و سوی تو میدود اما مقدر است

که در آخرین قدم یعنی در استانه ی دریا دمر شود 

هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم

 

دا بهم میگه تو سیاهی ، سیاه تر از سیاه ، بیشتر از هر چیزی تو این زندگی ، تویی که سیاهی .

گفته بودم چقدر بخاطر اینکه رنگ سیاه و استفاده میکنم سرزنش‌ میشم‌؟ ولی مهم نیست ، مهم اینه که سیاه بهترین رنگیه که میتونه منو توصیف میکنه .

شما چه رنگ اید ؟ 

بیشتر لباساتون چه رنگیه ؟


تو این اتفاقات چند وقته ، دیدم نسبت به زندگی زمین تا اسمون

فرق کرده ، یادمه به استاد داشتیم میگفت که مرگ اطرافیان ما 

باعث میشه ما بهت زده شیم ، این بهت زدگی مارو به تفکر

عمیقی میندازه ، به قول فلسفیش میشه فطرت ثانی . 

تو این چند وقته مرگ یکی از  همکلاسیام خیلی بهت زدم کرده ،

 یه طوری که انگار بهم میگه دیدی چقدر مرگ بهت نزدیکه و‌ تو 

هنوز هیچکاری برا زندگیت نکردی ؟ 

امروز به همه دروغ گفتم ، گفتم میخوام برم شمال و نمیخوام گوشی

 تلفنمو به خودم ببرم و از همه خداحافظی کردم ، اما نه ، شمال 

نمیرم ،فقط دارم از ادما فرار میکنم ، میخوام تو این یه هفته برا 

خودم باشم ، به خودم فکر کنم ، به زندگیم ، به ادماش ! 

خدا منو ببخشه بخاطر دروغم ، خدا منو ببخشه

دارم توجیه میکنم اما ، هیچ جوره نمیشد فرار کنم از دستشون . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دوربین های دیجیتال قاصدک خدا خندوانه فاخته پرواز مشکلات و خطاهای برنامه نویسی گرافیک دیزاین مهندسی برق الکترونیک و کنترل های هالیدی بوکینگ پرشیا